- همان دم
- بی درنگ فورا دردم علی الفور
معنی همان دم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همین لحظه هم اکنون
شباهت مانندگی
مانده شبیه، جمع همانندگان
در همان زمان، فورا
شخص یاشی معهد هم آن (کس چیز) همانکه بتو گفتم
هند چند همان اندازه
هم آنجا آنجا مقابل همین جا
امثال، مثلا، شبیه، از قبیل، نظیر، مشابه
مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
مخفف مانند، شبیه و نظیر و مانند یکدیگر باشد
رفیق هم نفس: همدمی جوید و رفیقی طلبد که با او نفسی زند، هم زبان هم سخن: ز پرده ناله حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی. (حافظ)، هم پیاله: عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام مجلس انس و حریف و همدم و شرب مدام. (حافظ)، پیاله شراب، دو غواص که دم و نفس هر دو موافق باشد یعنی وقتی که دم نگاهدارند هر دوبرابر نگاه توانند داشت تا چون دم شخصی که در بیرون دریاست تمام شود آنرا که درون دریاست فورا بر آورند تا هلاک نشود